جدول جو
جدول جو

معنی همتا شدن - جستجوی لغت در جدول جو

همتا شدن(فِنْ نُ فِ کَ دَ)
برابر شدن. همپایه شدن:
نفس مردم را خداوندان عقل از روی هوش
برکشد تا با کرام الکاتبین همتا شود.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هستو شدن
تصویر هستو شدن
اقرار کردن، اعتراف کردن، برای مثال به هستیش هستو شدی از نخست / اگر خویشتن را شناسی درست (اسدی - مجمع الفرس - هستو)
فرهنگ فارسی عمید
(فَ شُ دَ)
متفق شدن. همرای شدن:
شیر با خرگوش چون همراه شد
پرغضب پرکینه و بدخواه شد.
مولوی.
، قرین شدن. گرفتار چیزی شدن، چون رنج و درد:
ز کهرم چو لهراسب آگاه شد
غمی گشت و با رنج همراه شد.
فردوسی.
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(فَ دُ زَ دَ)
برابر شدن. برابر بودن:
روشنی در آسمان زین آتش جشن سده ست
کز سرای خواجه با گردون همی همسر شود.
فرخی.
خواب و خور است کار خر ای نادان
با خر به خواب و خور چه شوی همسر؟
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(تَ بُ دَ)
کج و خم شدن. دوتا شدن. (ناظم الاطباء). دولاشدن. منحنی شدن. خمیدن. دوتاه شدن. دوته شدن. دوتو گشتن. (یادداشت مؤلف). انعطاف. (دهار) (منتهی الارب). انعساف. عوج. تعوج. تکثم. ملخ. (منتهی الارب) : انعطاط،دوتا شدن چوب به شکستگی ظاهر. (منتهی الارب). انخناث. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) :
دوتا شدسهی سرو آراسته
که شد طوبی از سایه برخاسته.
نظامی.
گفت جوع از صبر چون دوتا شود
نان جو در پیش من حلوا شود.
مولوی.
جرشبه، دوتا شدن یا خم گردیدن زن. ادبار، دوتاشدن گوش ناقه به پشت. (منتهی الارب) ، خم کردن قد برای تعظیم بزرگی. خم دادن قد تفخیم و بزرگداشت امیر یا بزرگی را. تعظیم کردن. (از یادداشت مؤلف) :
نه پیش جز خدای جهان ایستاده ام
زآن پس نه نیز هیچکسی را دوتا شدم.
ناصرخسرو.
، مضاعف گشتن. (ناظم الاطباء). دولا گشتن. تثنی. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) :
به صدبند هر دل شود مبتلا
شود رشتۀ حسن هر جا دوتا.
ظهوری (از آنندراج).
، متغیرشدن اعم از اینکه حرف باشد یا چیزی دیگر. (آنندراج). تغییر نمودن. (ناظم الاطباء) :
زاهد ترا سلوک به حق رهنما نشد
خودداریت ز رفتن مسجد دوتا نشد.
تنها (از آنندراج).
، دورو شدن. منافق گشتن. دورنگ شدن. (از یادداشت مؤلف) ، مختلف گشتن. دوگونه شدن:
هر دو جهان و نعمتش از بهر مردم است
زین روی جان عقل دوگون و دوتا شده ست.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از ممتاز شدن
تصویر ممتاز شدن
برگزیده شدن، مزیت یافتن برجسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
هم سفرشدن، شرکت کردن اتفاق کردن: بر خوان شیران یک شبی بوزینه ای همراه شد استیزه رو گرنیستی او را کجا شیراز کجا. (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
شریک شدن: ولده ام گفت ای پسر، چون سلطان کسی را وزارت داد - اگر چه دوست دارد آن کس را - درهفته ای دشمن گیرد از آن جهت که همباز او شود در ملک و پادشاهی به انبازی نتوان کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همباز شدن
تصویر همباز شدن
((~. شُ دَ))
شریک شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همگام شدن
تصویر همگام شدن
اقتدا
فرهنگ واژه فارسی سره
بهره مندشدن، برخوردار شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آماده شدن، حاضر شدن، کمر بستن، تهیه شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
برترشدن، برجسته شدن، سرآمد گشتن، متمایز شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از همگرا شدن
تصویر همگرا شدن
لتتلاقى
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از همگرا شدن
تصویر همگرا شدن
Converge
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از همگرا شدن
تصویر همگرا شدن
converger
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از همگرا شدن
تصویر همگرا شدن
samenkomen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از همگرا شدن
تصویر همگرا شدن
berkumpul
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از همگرا شدن
تصویر همگرا شدن
convergir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از همگرا شدن
تصویر همگرا شدن
converger
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از همگرا شدن
تصویر همگرا شدن
zbierać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از همگرا شدن
تصویر همگرا شدن
сходиться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از همگرا شدن
تصویر همگرا شدن
ہم آہنگ ہونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از همگرا شدن
تصویر همگرا شدن
รวมกัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از همگرا شدن
تصویر همگرا شدن
להתכנס
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از همگرا شدن
تصویر همگرا شدن
zusammenlaufen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از همگرا شدن
تصویر همگرا شدن
集まる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از همگرا شدن
تصویر همگرا شدن
汇聚
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از همگرا شدن
تصویر همگرا شدن
kukusanyika
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از همگرا شدن
تصویر همگرا شدن
모이다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از همگرا شدن
تصویر همگرا شدن
birleşmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از همگرا شدن
تصویر همگرا شدن
একত্রিত হওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از همگرا شدن
تصویر همگرا شدن
збігатися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از همگرا شدن
تصویر همگرا شدن
convergere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از همگرا شدن
تصویر همگرا شدن
एकत्र होना
دیکشنری فارسی به هندی